آیهانآیهان، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 29 روز سن داره

آیهان پادشاه ماه

اولین مسافرت

بعد از هفته ها تلاش بابایی موفق شد مامان و راضی کنه که بریم مسافرت بابایی میگه این مسافرت برای همه مون خوبه چون روزهای سخت و پر استرسی رو گذروندیم البته قول داده که خیلی دور نریم همین اطراف یعنی شمال من، آیهان، بابا و عمه رفتیم خیییییییییییییییلی خوش گذشت تو راه برگشت آی برای خودت میخوندی ما هم خوشمون میومد همراهیت میکردیم  فیلمشو دارم بزرگ که شدی نشونت میدم قربون صدات بشمممم عشقم     وقتی پاهای کوچیکتو گذاشتم تو آب ماتت برده بود تعجب کردی   ...
25 شهريور 1392

آیهان تپل

با تلاشهای فراوان و شبانه روزی آیهانم روز به روز وزنش اضافه میشه و تپل تر و البته خوشگل تر میشه به قول مامانم حالا دیگه شبیه نوزاد شده دوستتتتتتتتتتت دارم       ...
22 مرداد 1392

44 روزگی پادشاهم

بالاخره تو 44 روزگی وزنت 3200 شد و تونستیم ببریمت دکتر چون یه کار اجباری داشتیم چون هیدرونفروز هم داشتی دکترت گفته بود تا وزنش 3کیلو شد ببرینش پیش آقای دکتر بالاخره................ این هم عکست که داریم میریم   ...
31 تير 1392

مدلهای خواب نازگلم

آیهان ماه من اونقدر خوشگل میخوابی که ساعتها میشینم و تا بیدار شدنت نگات میکنم یه اداهایی تو خواب درمیاری که میخوام بخورمت عسلم. اما هر وقت میخوام ازت عکس بگیرم انگار متوجه میشی دیگه آروم میخوابی بوووووووووووووووس  ببین چقدر ناز خوابیدی با چشم باز، دهنتو ببین چطور کردی نفسم           ...
25 تير 1392

25 روزگی جوجه کوچولوم

عشق مامان این لباسهای خوشگل که تن پادشاهمه زندایی زهرا برات دوخته دست گلش درد نکنه آخه جوجه کوچولوم به حدی کوچیک بودی که همه لباسات برات گشاد بودن فندق مامان عجله داشتی 49 روز زود به دنیا اومدی موقع تولد وزنت 2300 بود 3 روز NICU بستری بود اولین بار اونجا دیدمت ترسیدم بهت دست بزنم که اذیت نشی خیلی خیلی کوچیک بودی جرات نکردم نازت کنم موقع تولدت دکتر بهم گفت اگه تا 24 ساعت زنده بمونه مشکلی پیش نمیاد اون 24 ساعت واسم اندازه تمام عمرم گذشت هر بار که پرستار از در میومد تو نفسم بند میومد که نکنه خدایی نکرده خبر بد بده خدا رو شکر که سلامتی 2 روز هم بخش بستری بودی موقع مرخصی وزنت 2020بود اون 5 روز تو بیمارستان نذاشتن لباس تنت کنیم تو خونه همه لباسات ...
13 تير 1392

20 روزگی عزیزدله مامان (خونه مامان جون)

سلام عشق مامان امروز اولین روزیه که اومدیم خونه مامان جون و بابا جون (مامان و بابای مامان). تولد بیست روزگیت مبارک. از وقتی اومدی نازنینم دنیامو شادِ شاد کردی و هر روز جشن داریم. امروز هم مامان جون برات جشن گرفته بود. من این لباس رو برا 10 روزگیت خریده بودم و سر خریدش با مغازه دار انقدر جروبحثمون شد که لباس برا بچه 10 روزه خیلی کوچیکه، نازنینم الان دقیقا 20 روزته و هنوز که هنوزه لباس به تنت گشاده. مامان فدای اون چشات که با پوشیدن هر لباسی یه رنگ جدید به خودش می گیره. نکته مهم: مامان خوشگل+خاله سهیلا یادم باشه وقتی بزرگ شدی بگم معنی جمله بالایی چیه ...
8 تير 1392

16 روزگی پادشاه ماه، آیهان کوچولوی خودم

ی جشن کوچولو برات گرفته بودیم. صبح بردیم حموم. بعدشم که عشق کوچولوم لباسهای مهمونیشو تنش کرد. الهی مامان فدات بشه. چقدر لاغری. نی نی کوچولوم زودی غذا بخور بزرگ بشی، تپل بشی، خوردنی بشی. مامان فدات ...
4 تير 1392

15 روزگی عشق مامان

آیهان بغل خاله سهیلاست . حسرت به دل شدیم نی نی اون روز چشاشو باز کنه. خاله مهسا تازه از تهران اومده بود و اولین بار بود که عشق مامان رو میدید. انقد کوچیک بودی که با یه تشک کوچولو بغلت میکردیم پادشاه کوچولوی من. ...
3 تير 1392

تولد آیهان

سلام فرشته کوچولوی مامان به دنیای جدیدت خوش اومدی با اومدنت دنیای من و بابایی هم جدیدتر شد نورانی شد   ...
18 خرداد 1392
1